گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دیوان مولوی
غزليات
غزل شمارهٔ ۲۳۴۸


فریاد ز یار خشم کرده
سوگند به خشم و کینه خورده
برهم زده خانه را و ما را
حمال گرفته رخت برده
بر دل قفلی گران نهاده
او رفته کلید را سپرده
ای بی‌تو حیات تلخ گشته
ای بی‌تو چراغ عیش مرده
ای بی‌تو شراب درد گشته
ای بی‌تو سماع‌ها فسرده
ای سرخ و سپید بی‌تو ماندم
من زرد و شبم سیاه چرده
ای عشق تو پرده‌ها دریده
سر بیرون کن دمی ز پرده